ØÙƒØ§ÙŠØª شير شاه (2)
ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ú¯Ø±Ú¯ بيابان : لطÙ�ا اول مقدمه Ùˆ بعد قسمت اول را بخوانيد.
يك غول بي شاخ Ùˆ دم هم كم كم در بيشه اول پيدايش شد ودر يك گوشه از آن بيشه شروع كرد به پيشرÙ�ت Ùˆ ترقيات مختلÙ�Ù‡. روباههاي بيشه اول Ùˆ آن غول بي شاخ Ùˆ دم كه Ù�هميده بودند در ولايت مورد نظر ما يك گوهر هاي شب چراغي هست ØŒ دست به يكي كردند Ùˆ يك شير پير را آوردند كردند ØØ§ÙƒÙ… ولايت «خوشبخت آبادي» Ùˆ به شيره Ú¯Ù�تند تو ØÙƒÙˆÙ…تت را بكن بگذار ما هم كارمان را بكنيم. Ùˆ مشغول شدند به بردن گوهرهاي شب چراغ. شير هم شروع كرد تا آنجا كه توانست پدر ØÙŠÙˆØ§Ù†Ø§Øª بيچاره ولايت را در آورد اين شد كه يك سري از آنها كه كم كم داشتند تكامل پيدا مي كردند آمدند ديدند اي داد! همه ثروتهايشان را دارند به غارت مي برند Ú¯Ù�تند بايد اين شير پير را بيرون كنيم. در همين بين ØŒ عده اي از ØÙŠÙˆØ§Ù†Ø§Øª با سوابق مشخص(!) كه ظاهرشان نه به ØÙŠÙˆØ§Ù† مي خورد نه به آدمي زاد با ØØ±Ù�هاي خود آمدند ØÙŠÙˆØ§Ù†Ø§Øª ولايت را هدايت كردند:« آخر اي ØÙŠÙˆØ§Ù†Ø§Øª بيچاره تا كي ميخواهيد اين شير پير Ùˆ آن روباهها بيايند گوهر هاي شما را ببرند ØŒ اين گوهر ها مال شماست ØŒ بايد اينها را بدهند به خود شما ØŒ اصلا اگر ما بشويم ØØ§ÙƒÙ… شما ØŒ اينجا بهشت مي شود، شما از زير يوغ اين استعمارگران بيرون مي آييد. سعادت دنيا Ùˆ آخرت شما اين است كه ما ØØ§ÙƒÙ… شما باشيم. اگر ما بياييم تو دهن اين شير پير مي زنيم ØŒ پدر همه اينها را در مي آوريم ØŒ ما ØØ§Ù…ÙŠ شما سم برهنه ها هستيم. يك تار پشم شما ØÙŠÙˆØ§Ù†Ø§Øª به صدتا كاخ آن شير Ùˆ هم دستهايش مي ارزد. اين شير را بيرون كنيد... » ØÙŠÙˆØ§Ù†Ø§Øª بيچاره هم كه هدايت شده بوند آمدند در خيابانها Ùˆ عليه آن شير پير شعار دادند. شير سگهايش را به جان ØÙŠÙˆØ§Ù†Ø§Øª انداخت.روباهها كه ديدند گندش دارد در مي آيد Ùˆ دستشان رو شده رÙ�تند پيش غول Ùˆ به غول بي شاخ Ùˆ دم Ú¯Ù�تند :« اين طوري نمي شود ØŒ دستمان رو شده ØŒ اين شير را بايد برداريم.» غوله هم Ú¯Ù�ت :« منهم همين Ù�كرو كردم ولي كيو جاش بذاريم» اينجا بود كه روباهها خنديدند Ùˆ Ú¯Ù�تند:« اينش با ما، اگه علي ساربونه مي دونه شترشو كجا بخوابونه » { ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ù…ØªØ±Ø¬Ù…:البته در اصل ØÙƒØ§ÙŠØª اينجا يك ضرب المثل گرگي است ولي من معادل اونرو كه در بين آدمها رايج است آوردم} اين شد كه به شير خيلي Ù…ØØªØ±Ù…انه Ú¯Ù�تند لطÙ�ا از ولايت برو بيرون والا ... شير بيچاره هم دمش را روي كولش گذاشت Ùˆ رÙ�ت Ùˆ مرد. البته قبل از رÙ�تن بيشتر ثروت ØÙŠÙˆØ§Ù†Ø§Øª بيچاره را براي خودش Ùˆ خوانواده اش برده بود. Ù�وري بدون اينكه اينبار دست روباهها رو شود، آن ØÙŠÙˆØ§Ù†Ø§Øª با سوابق مشخص آمدند شدند ØØ§ÙƒÙ… ولايت .هيچكس هم بويي نبرد.ØÙŠÙˆØ§Ù†Ø§Øª اين پيروزي بزرگ را جشن گرÙ�تند Ùˆ به اميد آنكه ولايتشان بهشت شود ØŒ قند توي دلشان آب مي شد Ùˆ شادي مي كردند. اما آنهايي كه از قضيه بو برده بودند يا ترسيده بودند عطاي اين بهشت عنبر سرشت را به لقايش بخشيدند Ùˆ اسبابشان را روي كولشان گذاشتند Ùˆ از ولايت رÙ�تند.
اما بشنويد از آن ØÙŠÙˆØ§Ù†Ø§Øª با سوابق مشخص كه ØØ§Ù„ا ØØ§ÙƒÙ… شده بودند.هر كسي را كه بخودش جرات مي داد ترديد كند كه اينها جانشين خدا روي زمين هستند را نقره داغ كردند. كلك هر Ú†ÙŠ موجود دگرانديش Ùˆ روشنÙ�كر بود را كندند. هر كسي كه ØØ±Ù�ÙŠ بر عليه آنها زد را دار زدند.به خودي ها هم رØÙ… نكردند. هر كس از خودشان كه ديدند دارد دم در مي آورد را كشتند. خلاصه كشتند Ùˆ دار زدند Ùˆ اعدام كردند تا همه ØÙŠÙˆØ§Ù†Ø§Øª پي بردند كه واقعا جانشينان خدا هستند Ùˆ ديگر هيچكس جرات ترديد نداشت Ùˆ اصلا كسي نمي توانست نطق بكشد... ØÙŠÙˆØ§Ù†Ø§Øª ØØ§ÙƒÙ… ØŒ Ø®ÙˆØ´ØØ§Ù„ از اينكه همه هدايت شده اند بادي به غبغب انداخته تصميم گرÙ�تند اين انقلاب خود را صادر كنند Ùˆ ديگران را هم از يوغ ستم ستمگران رها كنند . روباه Ùˆ غول كه ديدند اينبار رودست خورده اند بين آن ولايت Ùˆ ولايت همجوار يك جنگ راه انداختند. اما ØØ§ÙƒÙ…ان ØŒ مردم را كه كله شان داغ بود براي از بين بردن ريشه ظلم Ùˆ Ù�ساد به جنگ Ù�رستادند وخودشان نشستند Ùˆ تماشا كردند. ØÙŠÙˆØ§Ù†Ø§Øª خوشبخت آبادي كه جنگيدن را بلد نبودند ØŒ ابتدا كشته شدند ØŒ بعد كم كم آنقدر كشته دادند تا Ù�هميدند چطور بايد جنگيد. ØØ§ÙƒÙ…ان كه از اينكه ØÙŠÙˆØ§Ù†Ø§ØªØ´Ø§Ù† جنگيدن را ياد گرÙ�ته اند سرمست بودند مدام آنها را به جلوي دشمن Ù�رستادند Ùˆ به آنها بهشت موعود را وعده دادند Ùˆ ØÙŠÙˆØ§Ù†Ø§Øª هم از ذوق بهشت در دل خاك دشمن پيشروي كردند Ùˆ آنقدر كشته شدند Ùˆ بيهوده جنگيدند كه ØØ§ÙƒÙ…ان چشمشان باز شد Ùˆ ØµÙ„Ø Ø±Ø§ همانند جام زهري پذيرÙ�تند.
اين قضيه سالها طول كشيد در طي اين سالها هنوز گوهرهاي شب چراغ از زير زمين بيرون مي آمدو به ولايات ديگر Ù�روخته مي شد. كم كم ØÙŠÙˆØ§Ù†Ø§Øª كه از شر جنگ خلاص شده بودند Ùˆ از Ø¨ØØ±Ø§Ù†Ù‡Ø§ Ù�ارغ شده بودند Ù�رصت نگاه كردن به خودشان Ùˆ اطراÙ�شان را ياÙ�تند Ùˆ متوجه شدند يك تغييراتي صورت گرÙ�ته Ùˆ آنها تكامل تدريجي ياÙ�ته اند . چشم كه باز كردند ديدند بيشترشان شكل گوسÙ�ندهايي هستند كه كم Ùˆ بيش در ولايات ديگر بيشه سوم ياÙ�ت مي شود. اما هر Ú†Ù‡ به ØØ§ÙƒÙ…انشان نگاه كردند آنها را نشناختند بيشتر به ÙƒÙ�تارها مي ماندند . هر Ú†Ù‡ Ù�كر كردند چطور اين اتÙ�اق اÙ�تاده سر در نياوردند . ØØ§Ù„ا كه گوسÙ�ندهاي ولايت خوشبخت آبادي پي برده بودند كه آنها هم رودست خورده اند ØŒ Ù�هميده بودند كه جانشينان خدا ØØ§Ù„ا شبيه ÙƒÙ�تار ها هستند اينبار از ترس آنها جرات Ù�كر كردن Ùˆ ØØ±Ù� زدن نداشتند. ÙƒÙ�تارها از اينكه مي ديدند گوسÙ�ند هاي زير دستشان اينقدر مطيع Ùˆ رام هستند بخود مي باليدند ØŒ كه چنين موجودات رامي را هدايت مي كنند.گاهي هم شدت Ù�رمان بري گوسÙ�ندها باعث ØÙŠØ±ØªØ´Ø§Ù† مي شد. تا توانسته بودند به گوسÙ�ندها ØØ§Ù„ÙŠ كرده بودند كه دشمنشان آن غول بي شاخ Ùˆ دم است. Ùˆ از هر Ù�رصتي استÙ�اده مي كردند Ùˆ گوسÙ�ند ها را جمع مي كردند تا بر عليه غول شعار بدهند. ØÙŠÙˆØ§Ù†Ø§Øª بيچاره كه كار هميشگيشان بود باور كرده بودند كه با اين كار مشت Ù…ØÙƒÙ…ÙŠ بر دهان غول مي زنند Ùˆ سالها اين ادامه داشت . { ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ù…ØªØ±Ø¬Ù…â€Œ: براي من عجيب است كه چطور اين ØÙŠÙˆØ§Ù†Ø§Øª اصلا به اين مطلب Ù�كر نكرده بودند كه اينقدر كه مشت به دهان غوله مي زنند بعد از اينهمه سال بايد دهانش خرد Ùˆ خمير شده باشد. } اما غوله هم تا توانست ولايات ديگر را با ولايت مورد نظر ما در انداخت Ùˆ برعليه آن كارشكني نمود. Ùˆ آنقدر Ù�شار وارد كرد كه گوسÙ�ندها نه قلبشان آرزو مي كردند دوباره به گذشته برگردند. سالها بهمين ترتيب گذشت Ùˆ كم كم بعضي از گوسÙ�ندها چشم باز كردند ديدند اي دل غاÙ�Ù„ ولايات ديگر به كجاها رسيده اند Ùˆ Ú†Ù‡ پيشرÙ�تها كه نكرده اند Ùˆ آنها هنوز اندر خم يك كوچه اند. ديدند كه بهشتي كه به آنها وعده داده شده چقدر ويران است. ديدند كه آنهمه وعده كه براي آن با شير پير مبارزه كرده اند يك خبالات موهوم بوده است. Ù�رهنگ Ùˆ انديشه Ùˆ اقتصاد Ùˆ دين Ùˆ هويت ملي شان رو به نابودي است. ولايات ديگر آنها را به چشم ديگر نگاه مي كنند. ديدند كه ديگر گوسÙ�ند ها كه هنوز عقلشان نمي رسد با Ú†Ù‡ Ù�لاكتي زندگي مي كنند Ùˆ ØØ§ÙƒÙ…ان آنها را به Ú†Ù‡ كارها كه وا نمي دارند Ùˆ Ø§ØØªÙ…الا در ته قلب به اين گوسÙ�ند هاي بينوا مي خندند.
ØØ§ÙƒÙ…ان هم كه كم كم باورشان شده بود كه انقلاب را آنها به پا كرده اند Ùˆ اصلا اگر آنها نبودند كه اين گوسÙ�ندهاي نادان عقلشان به اين چيزها قد نمي داد كه بر عليه شير قيام كنند، از اين گذشته آنقدر به گوش ØÙŠÙˆØ§Ù†Ø§Øª بدبخت خوانده بودند كه تنها جانشين خدا آنها هستند كه خودشان هم باورشان شد Ùˆ هر كس كه در اين شك Ùˆ شبهه اي داشت معمولا در يك مكانهاي خاصي با يك سري وسايل ارشاد مي شد.
اما تكامل تدريجي هنوز ادامه داشت. ØØ§ÙƒÙ…ان ديگر كاملا به ÙƒÙ�تارها يي تبديل شده بودند. اما عده اي از گوسÙ�ند ها كه عقلشان مي رسيد Ùˆ ØÙ‚يقت را در ياÙ�ته بودند اگر سالم مي ماندند به انسانهايي تبديل مي شدند كه اÙ�سرده Ùˆ دلخسته بودند Ùˆ باقي ØÙŠÙˆØ§Ù†Ø§Øª همچنان در خودشان غرق بودند Ùˆ سر بر نمي داشتند تا به اطراÙ� نگاه كنند اما ته قلبشان آرزوي رهايي مي كردند.
ابيات:
هم مرگ بر جهان شما نيز بگذرد
هم رونق زمان شما نيز بگذرد
وين بوم Ù…ØÙ†Øª از پي آن تا كند خراب
بر دولت آشيان شما نيز بگذرد
اي تيغتان چو نيزه براي ستم دراز
اين تيزي سنان شما نيز بگذرد
چون داد عادلان به جهان در بقا نكرد
بيداد ظالمان شما نيز بگذرد
در مملكت چو غرش شيران گذشت و ر�ت
اين عوعو سگان شما نيز بگذرد
بر تير جورتان ز تØÙ…Ù„ سپر كنيم
تا سختي كمان شما نيز بگذرد.(1)
گوهر شب چراغ همچنان از دل زمين بيرون مي آمد و ثروتهاي اهالي ولايت همچنان غارت مي شد و اين قضيه ادامه داشت تا...
ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ù…ØªØ±Ø¬Ù…: از اينجا به بعد داستان اصلا خوانا نيست اصلا نمي توان آنرا خواند بخشي از آن به خط ديگري نوشته شده Ùˆ بخش ديگر به گمانم عمداً مخدوش شده است.
ما از اين داستان نتيجه مي گيريم .... اوه راستي ØµØØ¨ØªÙ‡Ø§ÙŠ Ù†ÙˆÙŠØ³Ù†Ø¯Ù‡ را كه در سه نوشته قبل آورده بودم يادم رÙ�ته بود... هيچ نتيجه اي نمي گيريم...
------------------------
1 - شعر از سي� الدين �رغاني شاعر قرن ه�ت