Friday, April 05, 2002

حكايت شير شاه (مقدمه مترجم)
بعد از چند روز مرخصي به سبب تعطيلات نوروزي ، تصميم گر�تم كه به وب لاگها سري بزنم . حتما مي دانيد كه چه چيزهايي در آنها ديدم. تاس� آور است كه خصلت ما - عدم تحمل يكديگر - به محيط اينترنت هم كشيده شده است و الخ.
اما صحبت امروز من چيز ديگري است:
ما گرگهاي بيابان هم براي خودمان ادبيات و قصه و داستان داريم. باورش براي شما مشكل است اما نويسنده كتاب « كليله و دمنه» در اصل از اجداد ما گرگهاي بيابان بوده است كه يكن�ر هندي آنرا از زبان ما به زبان سنسكريت ترجمه كرده است. ديشب داشتم اصل كتاب را مي خواندم كه از اجدادم به من به ارث رسيده است. ديدم اختلا�هاي زيادي با نسخه ترجمه شده دارد و از آنجائيكه همان ترجمه سنسكريت به �ارسي ترجمه شده بنابراين اين اختلا�ها در ترجمه �ارسي كليله و دمنه هم وجود دارد. مهمترين آنها اينكه «كليله» و «دمنه» در اصل دو گرگ بيابان هستند كه با هم صحبت مي كنند نه دو شغال ؛ و ديگر اينكه بعضي از حكايتها را متاس�انه مترجم -احتمالا با قصد قبلي و عمدي- حذ� كرده است. اين حكايتهاي حذ� شده در نسخه اصلي كتاب كه به من به ارث رسيده وجود دارد. من تصميم دارم كه هر مدار از ين حكايات حذ� شده را كه بتوانم ، ترجمه كنم.
ديشب كه اصل كتاب را مي خواندم حكايتي توجه من را جلب كرد.نويسنده در اول حكايت توضيحي نوشته بودكه ترجمه آن به اين صورت است:




اخطار نويسنده:
هركس بخواهد موضوع اين حكايت را پيدا كند تعقيب مي شود.
هر كس بخواهد نتيجه اخلاقي آنرا پيدا كند تبعيد مي شود.
هر كس بخواهد محل داستان را پيدا كند اعدام مي شود

براي من جاي تعجب بود كه نويسنده اينقدر تهديدهاي شداد و غلاظ كرده است ؛ كنجكاو شدم و قصه را تا انتها خواندم . عنوان حكايت را در بالاي همين متن مي بينيد. يزودي ترجمه آنرا در وب لاگ قرار مي دهم اما بايد بگويم كه اينكار چند روز طول خواهد كشيد. پس تا بعد...