Saturday, March 30, 2002

باغ نوميدان چشم در راه بهاري نيست ...
چند روز است كه مي خواهم براي سال نو چيزي بنويسم ، اما هر چه �كر مي كنم مي بينم حر�ي نيست كه پيش از من كسي آنرا بهتر از من نگ�ته باشد، بهار براي بيشتر آدمها آغاز رويش و نويد بخش زندگي است ، اما براي يك گرگ بيابان ...
اين چند قطعه شعر از اخوان ثالث شاعر آزاده و سرور نااميدان كه از قضا تخلص «اميد» را براي خود برگزيده ؛ تقديم به همه انسانهاي دلتنگ:
چون درختي در صميم سرد و بي ابر� زمستاني
هر چه برگم بود و بارم بود،
هرچه از �رّ بلوغ� گرم تابستان و ميراث بهارم بود،
هر چه ياد و يادگارم بود،
ريخته است.

چون درختي در زمستانم ،
بي كه پندارد بهاري بود و خواهد بود.
ديگر اكنون هيچ مرغ پير يا كوري
در چنين عرياني انبوهم آيا لانه خواهد بست؟
ديگر آيا زخمه هاي هيچ پيرايش
بااميد روزهاي سبز آينده،
خواهدم اين سوي و آنسو خست؟
.
.
.
اي بهار همچنان تا جاودان در راه!
همچنان تا جاودان بر شهر ها و روستاهاي ديگر
بگذر،
هرگز و هرگز
بر بيابان غريب من
منگر و منگر.
سايه نمناك و سبزت هرچه از من دورتر ، خوشتر
بيم دارم كز نسيم ساحر ابريشمين تو،
تكمه سبزي برويد باز ، بر پيراهن خشك و كبود من.
همچنان بگذار
تا درود� دردناك� اًند�هان ماند سرود� من.
(از مجموعه «آخر شاهنامه»)

---------------------------
در پايان :
از همه دوستاني كه در Guest Book نطرات خود را نوشته اند تشكر ميكنم.