Thursday, April 11, 2002

حكايت شيرشاه* قسمت 1
نوشته : ر. پ.
ترجمه از: گ. ب.
...كليله به دمنه گ�ت مگر حكايت آن ولايت غربت را كه مردمانش آن شيرپير را از سرزمين خود بيرون راندند تا براحتي بزيند نشنيده اي ؟ دمنه گ�ت : آن حكايت چه باشد؟ گ�ت:
يكي بود، يكي نبود. زير گنبد كبود غير از خدا هيچ كي نبود. البته هيچ كي كه دروغه ؛ صد هزار سال قبل از اينكه آدم و حوا به اين كره خاكي نزول اجلال نمايند و اقدام به توليد مثل نموده ، موجوداتي را پديد بياورند كه كره ارض را تدريجاً نابود كنند (البته نويسنده نوشته بود هزار سال قبل از خلقت آدم ، ولي ما محض محكم كاري و از جهت اطمينان در اين كه با صد من چسب رازي هم كسي نتواند اين حكايت را به روزگار ما بچسباند نوشتيم صد هزار سال - م) بله ، صد هزار سال قبل از خلقت آدم در يك جاي خيلي خيلي دور سه تا بيشه سرسبز قرار داشت . در هر يك از اين بيشه ها حيوانات و جك و جونور هاي گوناگوني زندگي مي كردند.
در بيشه اول حيوانات متمدن تري زندگي مي كردند، ريشها را از ته مي تراشيدند ، عطر و ادكلن مي زدند ، كراوات و روژلب استعمال مي نودند، آنها كه سم داشتند ،سمهايشان را واكس ميزدند و آنها كه پنجول داشتند ، پنجه هاي خود را مانيكور مي كردند، مو ها را بيگودي مي پيچيدند و روغن و بريانتين و واكس مو و ژل مي زدند و از اين جور امور قبيحه(!) مرتكب مي شدند، خدا را هم بنده نبودند كه سرزمينشان آباد بود و سرسبز و از انواع و اقسام تكنولوژي آن زمان از قبيل ماهواره و بمب اتم و غيره بهره مند بودند. ضمنا چرخه تكاملي تدريجي شان (1) هم تقريبا كامل شده بود و كم و بيش بصورت حيوانهاي امروزي در آمده بودند. تقريبا بيشترشان روباه بودند و تك و توك حيوانات ديگري مانند كروكوديل و خرس هم در ميانشان يا�ت مي شد.حيوانات بيشه دوم هم كم از بيشه اول نداشتند .مدام كار مي كردند تا به اولي ها برسند.
اما بيشه سوم... وسيع بود و پر جمعيت، اما جونورهايش بزحمت مي شود گ�ت كه زندگي مي كردند.�ي الواقع با چيزي شبيه زندگي گول خورده بودند و دلخوش بودند. در بيشه سوم ، يك ولايتي بود به مساحت يك ميليون و ششصد و چهل و هشتهزار و صد و نود و پنج كيلومتر مربع ، كه اسمش را «خوشبخت آبادي »گذاشته بودند. در اين ولايت حيوانات خاصي زندگي مي كردند. اينها از آنجاييكه پاكي و طهارت سرشان مي شد ، حيوانات بيشه اول و دوم را پشم هم حساب نمي كردند و تحويلشان نمي گر�تند و باد در غبغب خود انداخته مي �رمودند: «آنها با اينهمه علم بدون عمل به كجا مي خواهند برسند؟ به هر جا هم كه برسند ، برسند ، خدا با ماست. » وقتي حيوانات بيشه اول قدم بر كره ماه گذاشتند و حيوانات بيشه هاي ديگر انگشت اعجاب بر دهان نهادند؛ بعضي از حيوانات اين ولايت مت�كرانه سري تكان دادند و گ�تند : «آنها اگر به عرش اعلي هم بروند كا�ر و بي دينند ، �قط مائيم كه بندگان خاص خداييم ، تازه ما نماز مي خوانيم ، اگر به كره ماه برويم رو به كدام قبله نماز بخوانيم؟هر چه باشد خدا با ماست »اينجا بود كه اهالي ولايت مورد نظر دريا�تند كه چه گناه عظيمي است پا نهادن بر كره ماه و از علم و درايت آن گروهي كه اين حر� بيان كرده بودند متحير گشته و در دل خود به تيره بختي آن حيوانات كا�ر بيشه اول نيشخند مي نمودند.
« ادامه دارد...»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* برداشتي آزاد از «قضيه خر در چمن» از كتاب «وغ وغ ساهاب» نوشته صادق هدايت و مسعود �رزاد.
توضيحات مترجم:
-اين حكايت هيچ ربطي به �يلم شير شاه والت ديسني ندارد.
-هرگونه شباهت بين اسامي،آمار و محل ها كاملا تصاد�ي است.
- حتما توضيح نويسنده را در نوشته قبل بخوانبد.